گروه تاریخ مشرق - گروهگ فرقان که در تاریخ معاصر ایران با عنوان ترور و حذف چهرههای ناب انقلابی ثبت شده و در خاطرها مانده است دارای ریشهها و مبانی فکری است که پیش از هر چیزی ضرورت دارد که این مبانی شناخت شود. تفکری که به یک جریان وحشتناک و کور ترور و حذف فیزیکی افراد آن هم با یک تفسیر و ارجاع دینی میانجامد و هرگونه سلم و مدارایی را مخالف روحیه انقلابی تعریف میکند بلاشک اهمیت فراوانی برای غور و بررسی تاریخی و علمی دارد. چنین اندیشه و نظری البته پیشینه ویژهای در تاریخ سیاسی ما پس از اسلام دارد و حتی برای امروز و آینده، کلید تحلیل خوبی در اختیار ما قرار میدهد.
* ریشه تاریخی
فرقانیگری جريانی است كه شاید نمونهها و الگوهای مبناییاش از زمان حيات پيامبر اكرم (صلیاللهعلیهوآله) تحت عنوان «قرآن منهای پيامبر» و يا «قرآن منهای سنت» مطرح شده بود. در قرآن نيز به اين پديده انحرافی تصريح شده است: «و اذا قيل لهم تعالوا الی ما انزلالله و الی الرسول رأيت المنافقين يصدون عنك حدودا: و آنگاه كه به آنان گفته شود كه به سوی قرآن و پيامبر بيائيد، ميبينی كه منافقين از ارتباط تو با مردم جلوگيری ميكنند» (سوره نسا آيه 61).
اندیشه تفسیر به رای، همیشه در تاریخ اسلام
خوارج را آفریده است؛ سادهدینان مسلح.
در واقع فرقانیگری در قالب شعار انحرافی «حسبنا كتاب الله» و سپس «لا حكم الا لله»، توسط خوارج نهروان، از زمان پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) و دوران نخستين امامت حضرت علی (علیهالسلام) از طرف منافقين و خوارج مطرح شد تا در واقع با عبور از پيامبر اكرم و سپس علی (علیهما السلام)، خود در مسند قدرت بنشينند. در صدر اسلام هم كه «خوارج» با امیرالمومنین جنگيدند، ظاهراً مدعی بودند كه «چون حق علی ضايع شده است، ما قيام كردهايم و او نمیبايست حكميت را ميپذيرفت» و به همين بهانه بر ضد امام خود، قيام كردند. اين نوع تفكر را بايد تفكر «خوارجی» ناميد كه در عصر ما- و در ايران- در فرقه فرقان نمود پيدا كرد.
در لابهلای مطالب و تحلیلهای پژوهشگران پیرامون گروه فرقان به چند زمینه و اصل اساسی که اندیشه قرقانیگری را شکل میدهد میتوان دست یافت. از جمله موارد زیر از اهمیت فراوانی برخوردارند:
1. تأثیرپذیری شدید از اندیشه و ادبیات دکتر شریعتی:
رهبران گروه فرقان و شخص گودرزی، هم در اندیشه و فکر و هم در ادبیات و سبک نگارش و گفتار، از هواداران افراطی دکتر شریعتی به حساب می آیند. درباره تاثیرپذیری گروهک فرقان از شریعتی و تغذیه ایدئولوژیکی که از این منبع پرطرفدار آن عصر میکردند بحث فراوان است که به طور مستقل به آن خواهیم پرداخت. اما این نکته شایان ذکر است که هر چه باشد شواهد متقنی نشانگر تاثیرات جدی اندیشه و نظریات شریعتی بر افراد و اعضای گروهک فرقان است.
بدون شک یکی از منابع مورد رجوع فرقانیها
آثار و نوشتههای مرحوم شریعتی بود
فرقانیها علاقه ویژهای به شریعتی داشتند و در بیانات و پیامهای خود از او نقل قول میکردند. با این همه رابطه مستقیمی میان فرقان و مرحوم شریعتی وجود نداشته است و آنچه مورد تاکید است تاثیرپذیری و استفاده فرقانها از بخشهایی از نظرات او است. در حقیقت فرقانیها با برداشت خاصی که از آثار و افکار شریعتی کردند، آن را به ایدئولوژی انحرافی و خشونتطلبانه خود الصاق نمودند.
2. اعتقاد به تز اسلام منهای روحانیت:
ویژگی دومی که در گروه فرقان از لحاظ فکری و رفتاری میشود دید، اعتقاد به تز اسلام منهای روحانیت و مرجعیت است. اين مقوله بدين نحو در اندیشه و بنیاد فکری این جریان جایگاه پیدا کرده بود که روحانیت در اسلام امری است بدعتآمیز و نیازی به نهاد روحانیت وجود ندارد و لازم نيست تفسیر و تبیین دین توسط روحانیت و مرجعیت صورت بگیرد. به تعبیر دیگر اندیشههای پروتستانتیستی شدیدی در افکار فرقانیها ریشه دوانده بود که میخواستند در اسلام و شیعه آن را پیاده کنند. پر بیراه نیست اگر ریشهها و مبانی این طرز تفکر را نیز در آثار و افکار مرحوم شریعتی دانست. هرچند ممکن است بهسختی بتوان تز اسلام منهای روحانیت را به شریعتی نسبت داد ولی بخشهایی از آثار او بهشدت زمینههای لازم برای چنین تفسیری را فراهم آورده است.
3. تأثیرپذیری شدید از مارکسیسم:
فرقان، دنباله موج گرایش به مارکسیستی است که مدتها پیش در کشور رواج یافته بود و بهویژه داشت به سمت گرایشهای خشونتطلبانه و چریکی متمایل میشد. فرقانیها هم مانند مجاهدین خلق(منافقین) و گروههای دیگر تحت تاثیر اندیشههای مارکسیستی، هم به دنبال عمل انقلابی بودند و لذا برخی اقدامات رهبران انقلاب اسلامی را بیش از اندازه مسالمتجویانه ارزیابی میکردند و هم در قالب ایدئولوژی و مباحث فکری، به تحلیلهای مارکسیستی و بهویژه تفسیر مارکسیستی و سوبژکتیویته از قرآن میپرداختند.
دانشگاه و کوچه و بازار، مرکز تبلیغات گروههای مارکسیستی
شده بود که بر بچه مسلمانها تاثیر منفی گذاشت
حاکمیت جو مارکسیستی در آن روزها بهگونهای بود که بهمحض اينكه افراد وارد دانشگاه میشديد، چپیها میآمدند و پس از نزدیک شدن به آنها تحت عنوان کمک درسی و مشاوره بهتدريج منظور اصلیشان را رو میكردند كه اگر میخواهی به تو كمك بشود، ما هستيم و كمكت میكنيم و راه را به تو نشان میدهيم. بعد هم كتابهای ابتدایی ماركسيسم را به او میدادند، از جمله: «چگونه انسان غول شد؟» كه ظاهر جذابی هم داشت. بعد هم كتابهای ديگری از اين سنخ را در اختيار فرد میگذاشتند. اين تنها به دانشگاه هم منحصر نمی شد، بلكه بخش عمده فعاليتهای اجتماعی هم دست ماركسيستها بود.
تازه از اوایل دهه 50 است كه بچه مسلمانها بهتدريج هويت مستقل از جريان چپ پيدا میكنند. در این میان نقش شهيد مطهری، دكتر شريعتی و چهرههای ديگری در حسينيه ارشاد، به عنوان پاتوق بچه مسلمانهای انقلابی، قابل انكار نيست. آنها به جوانان مسلمان اعتماد به نفس و هويت اجتماعی دادند. با اين همه سايه بختکوار انديشههای ماركسيستی، بر همين بچه مسلمانهایی هم كه آمده بودند تا هويت مستقلی را برای خود تعريف كنند و میگفتند ما چرا بايد زير بليت كمونيستها باشيم، میافتاد و دستکم خیال میکردند که برای موثر بودن بايد ادای آنها را در بياورند. بنابراین، بهمرور افرادی پرورش یافتند که دين را آميخته با حشو و زوائدی میكنند كه شبيه به دين خرافهآلود گذشته است. قبلاً برخی از معارف و مظاهر دينی با خرافات و موهومات درآميخته و حالا با حشو و زوائد ماركسيستی مخلوط شده بود؛ همان چيزی كه بعدها از آن تعبير به تفكر التقاطی دينی شد.
حسینیه ارشاد به پاتوق بچه مسلمانها در
برابر موج وحشتناک مارکسیسم مبدل شد
4. تفسیرهای التقاطی و غیرمتدیک از دین:
تفسیرهای بهاصطلاح مذهبی فرقانیها هم التقاطی بود و هم دلبخواهانه. سران و مفسران (!) فرقان، هم تحت تاثیر شدید مارکسیسم به دنبال «انقلابی کردن» دین بودند و هم اعتقادی به روشمند بودن تفسیر و لزوم کسب برخی مقدمات برای ورود به این عرصه خطرناک نداشتند. نمونه این امر را میتوان در آثار تفسیری که به عنوان «پیام قرآن» منتشر کردند و یا کتاب «توحید» دید. نگرش آنها درباره مسائل قرآنی و معنوی، يك نگرش مادی و ديالكتيكی است و همه چيز را به «انقلاب و ضد انقلاب»، «سرمايهداری» و «ضد سرمايهداری» و «زندگی در حال تحول و تكامل دائمی» نسبت میدهد. حتی «دجال» در دوره آخرالزمان را هم «امپرياليسم» مینامد.
فرقانیها كتاب توحيد و ابعاد گوناگون آن را از آن روی نوشتند كه معتقد بودند ضعف عمده تشكلها و سازمانهای انقلابی، از مشروطه تا زمان آنها، عدم وجود نوعی «آگاهی» مكتبی بوده است. بحثهای نخستين اين اثر در تعريف اسلام و توحيد است و بنا به توضيحی كه در آن آمده «خلاصهترين تعريف توحيد نمود خارجی جنگ سراسری و دايمی موجودات برای حل تضادها و راه يافتن به تكامل برتر و بالاتر است. توحيد، انديشهای است برای تعريف مسير حركت موجودات در دل اين تضادها به سوی الله كه نقطه نهايی تكامل است». اين مباحث كه در قالب تحميل برخی از تفكرات تکاملی با آيات قرآنی طرح میشود، تا پايان كتاب ادامه دارد. در اين تعاريف قيامت به عنوان «روز تحقق استعدادها» تعبیر میشود.
آقای سیدهادی خسروشاهی درباره مشی تفسیری گودرزی، رهبر گروهک، معتقد است: « اشكال اساسی كار وی اين است كه او در جای جای كتابهایی كه به نام تفسير منتشر ساخت، بهرغم ادعای استفاده از تفسير مجمعالبيان، تفسير طبری و تفسير الميزان و يا حتی ادعای تلمذ در محضر علامه طباطبائی! - من هرگز او را در جلسه درس استاد علامه نديدم - میكوشيد تفاسير شيعه را منتسب به شخصی به نام «كعب بن ابی» نمايد كه گويا يک «يهودی سرمايهدار منافق» بوده و به ظاهر اسلام را پذيرفته بود و اين را مانند يك ترجيعبند در آثار خود تكرار ميكرد.»
5. احساساتگرایی و خشونت در عمل:
كار تدوين ايدئولوژی فرقان در پايان سال 56 به اتمام رسيد. از آن پس گروه افزون بر تلاش برای پيگيری كارهای ايدئولوژيك، به تحليلهای سياسی، درك شرايط سياسی جهان و طرح استراتژی جنگ مسلحانه عليه رژيم پرداخت. همزمان نشريهای هم به نام فرقان منتشر كرد كه نخستين شمارهاش در اسفند 56 چاپ شد. بعدها پس از پيروزی انقلاب نيز نشريهای با نام «ذكر» تحت عنوان نشريه دانشآموزی از سوی فرقان انتشار مییافت.
فرقانیها به اندازهای مشی مسلحانه و چریکی را به عنوان تنها راه رسیدن به اهداف خود میدانستند که آغاز چالش این گروه با امام و رهبری نهضت اسلامی مردم هم همین بود. آنها بهویژه با مشی مسالمتجویانه امام خمینی (رحمةاللهعلیه) به مشکل برخوردند. معترض بودند که چرا مردم در لوله تفنگ ارتشیها گل بگذارند در حالی که دست آنها به خون ملت آلوده است. آنها همان قدر که میخواستند با اندیشه التقاطی خود، دین را از التقاط و پاکیزه کنند (!)، در مشی سیاسی و عملی خود هم میخواستند که همه چیز را با سرنیزه و خونریزی پیش ببرند و در این راه از قتل هیچکس ابایی نداشتند.
فرقان، سادهزیستی را تا اندازه فلاکتطلبی مطرح میکرد؛
یکی از دلایل ترور شهید مطهری سرمایهدار بودن بود!!
6. اندیشه فلاکت طلبی
گودرزی بيشتر بر چوپان زاده بودن خودش تاكيد میكرد و میخواست بگويد من آدمی هستم سادهزيست و بیتوقع و در عين حال فطری. شيخ حبيبالله آشوری که از عوامل تاثیرگذار بر گودرزی به شمار میآید هم در این فکر با او مشترک بود. او هم پايه تبليغاتش را بر سادهزيستی گذاشته بود و به آقای مطهری بد و بيراه میگفت. اصلا یکی از دلایلی که برای ترور آیتالله مطهری برشمرده بودند توهم اشرافیت و سرمایهدار بودن استاد شهید بود.
این ریشههای فکری که عمیقا در ذهن و فکر فرقانیها نفوذ کرده بود، گروهکی دست به اسلحه را ایجاد کرد که برای چکاندن ماشه اسلحهشان ترسی به دل راه نمیدادند. البته گروهی بر این باورند که فرقانیها افراد مومن و بااخلاصی بودند که با قصد و نیت خیر پای در مسیر مبارزه گذاشته بودند ولی در دام سادهاندیشی و تهور فرو افتادند. در هر صورت تاریخ سیاسی ما نشان میدهد که هزینه این سادهاندیشیها و بیباکیهای بیمبنا آن اندازه زیاد بوده است که تلخی و سختی خاطره و پیامدهایش فراموشناشدنی است.
* ریشه تاریخی
فرقانیگری جريانی است كه شاید نمونهها و الگوهای مبناییاش از زمان حيات پيامبر اكرم (صلیاللهعلیهوآله) تحت عنوان «قرآن منهای پيامبر» و يا «قرآن منهای سنت» مطرح شده بود. در قرآن نيز به اين پديده انحرافی تصريح شده است: «و اذا قيل لهم تعالوا الی ما انزلالله و الی الرسول رأيت المنافقين يصدون عنك حدودا: و آنگاه كه به آنان گفته شود كه به سوی قرآن و پيامبر بيائيد، ميبينی كه منافقين از ارتباط تو با مردم جلوگيری ميكنند» (سوره نسا آيه 61).
اندیشه تفسیر به رای، همیشه در تاریخ اسلام
خوارج را آفریده است؛ سادهدینان مسلح.
در واقع فرقانیگری در قالب شعار انحرافی «حسبنا كتاب الله» و سپس «لا حكم الا لله»، توسط خوارج نهروان، از زمان پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) و دوران نخستين امامت حضرت علی (علیهالسلام) از طرف منافقين و خوارج مطرح شد تا در واقع با عبور از پيامبر اكرم و سپس علی (علیهما السلام)، خود در مسند قدرت بنشينند. در صدر اسلام هم كه «خوارج» با امیرالمومنین جنگيدند، ظاهراً مدعی بودند كه «چون حق علی ضايع شده است، ما قيام كردهايم و او نمیبايست حكميت را ميپذيرفت» و به همين بهانه بر ضد امام خود، قيام كردند. اين نوع تفكر را بايد تفكر «خوارجی» ناميد كه در عصر ما- و در ايران- در فرقه فرقان نمود پيدا كرد.
در لابهلای مطالب و تحلیلهای پژوهشگران پیرامون گروه فرقان به چند زمینه و اصل اساسی که اندیشه قرقانیگری را شکل میدهد میتوان دست یافت. از جمله موارد زیر از اهمیت فراوانی برخوردارند:
1. تأثیرپذیری شدید از اندیشه و ادبیات دکتر شریعتی:
رهبران گروه فرقان و شخص گودرزی، هم در اندیشه و فکر و هم در ادبیات و سبک نگارش و گفتار، از هواداران افراطی دکتر شریعتی به حساب می آیند. درباره تاثیرپذیری گروهک فرقان از شریعتی و تغذیه ایدئولوژیکی که از این منبع پرطرفدار آن عصر میکردند بحث فراوان است که به طور مستقل به آن خواهیم پرداخت. اما این نکته شایان ذکر است که هر چه باشد شواهد متقنی نشانگر تاثیرات جدی اندیشه و نظریات شریعتی بر افراد و اعضای گروهک فرقان است.
بدون شک یکی از منابع مورد رجوع فرقانیها
آثار و نوشتههای مرحوم شریعتی بود
فرقانیها علاقه ویژهای به شریعتی داشتند و در بیانات و پیامهای خود از او نقل قول میکردند. با این همه رابطه مستقیمی میان فرقان و مرحوم شریعتی وجود نداشته است و آنچه مورد تاکید است تاثیرپذیری و استفاده فرقانها از بخشهایی از نظرات او است. در حقیقت فرقانیها با برداشت خاصی که از آثار و افکار شریعتی کردند، آن را به ایدئولوژی انحرافی و خشونتطلبانه خود الصاق نمودند.
2. اعتقاد به تز اسلام منهای روحانیت:
ویژگی دومی که در گروه فرقان از لحاظ فکری و رفتاری میشود دید، اعتقاد به تز اسلام منهای روحانیت و مرجعیت است. اين مقوله بدين نحو در اندیشه و بنیاد فکری این جریان جایگاه پیدا کرده بود که روحانیت در اسلام امری است بدعتآمیز و نیازی به نهاد روحانیت وجود ندارد و لازم نيست تفسیر و تبیین دین توسط روحانیت و مرجعیت صورت بگیرد. به تعبیر دیگر اندیشههای پروتستانتیستی شدیدی در افکار فرقانیها ریشه دوانده بود که میخواستند در اسلام و شیعه آن را پیاده کنند. پر بیراه نیست اگر ریشهها و مبانی این طرز تفکر را نیز در آثار و افکار مرحوم شریعتی دانست. هرچند ممکن است بهسختی بتوان تز اسلام منهای روحانیت را به شریعتی نسبت داد ولی بخشهایی از آثار او بهشدت زمینههای لازم برای چنین تفسیری را فراهم آورده است.
3. تأثیرپذیری شدید از مارکسیسم:
فرقان، دنباله موج گرایش به مارکسیستی است که مدتها پیش در کشور رواج یافته بود و بهویژه داشت به سمت گرایشهای خشونتطلبانه و چریکی متمایل میشد. فرقانیها هم مانند مجاهدین خلق(منافقین) و گروههای دیگر تحت تاثیر اندیشههای مارکسیستی، هم به دنبال عمل انقلابی بودند و لذا برخی اقدامات رهبران انقلاب اسلامی را بیش از اندازه مسالمتجویانه ارزیابی میکردند و هم در قالب ایدئولوژی و مباحث فکری، به تحلیلهای مارکسیستی و بهویژه تفسیر مارکسیستی و سوبژکتیویته از قرآن میپرداختند.
دانشگاه و کوچه و بازار، مرکز تبلیغات گروههای مارکسیستی
شده بود که بر بچه مسلمانها تاثیر منفی گذاشت
حاکمیت جو مارکسیستی در آن روزها بهگونهای بود که بهمحض اينكه افراد وارد دانشگاه میشديد، چپیها میآمدند و پس از نزدیک شدن به آنها تحت عنوان کمک درسی و مشاوره بهتدريج منظور اصلیشان را رو میكردند كه اگر میخواهی به تو كمك بشود، ما هستيم و كمكت میكنيم و راه را به تو نشان میدهيم. بعد هم كتابهای ابتدایی ماركسيسم را به او میدادند، از جمله: «چگونه انسان غول شد؟» كه ظاهر جذابی هم داشت. بعد هم كتابهای ديگری از اين سنخ را در اختيار فرد میگذاشتند. اين تنها به دانشگاه هم منحصر نمی شد، بلكه بخش عمده فعاليتهای اجتماعی هم دست ماركسيستها بود.
تازه از اوایل دهه 50 است كه بچه مسلمانها بهتدريج هويت مستقل از جريان چپ پيدا میكنند. در این میان نقش شهيد مطهری، دكتر شريعتی و چهرههای ديگری در حسينيه ارشاد، به عنوان پاتوق بچه مسلمانهای انقلابی، قابل انكار نيست. آنها به جوانان مسلمان اعتماد به نفس و هويت اجتماعی دادند. با اين همه سايه بختکوار انديشههای ماركسيستی، بر همين بچه مسلمانهایی هم كه آمده بودند تا هويت مستقلی را برای خود تعريف كنند و میگفتند ما چرا بايد زير بليت كمونيستها باشيم، میافتاد و دستکم خیال میکردند که برای موثر بودن بايد ادای آنها را در بياورند. بنابراین، بهمرور افرادی پرورش یافتند که دين را آميخته با حشو و زوائدی میكنند كه شبيه به دين خرافهآلود گذشته است. قبلاً برخی از معارف و مظاهر دينی با خرافات و موهومات درآميخته و حالا با حشو و زوائد ماركسيستی مخلوط شده بود؛ همان چيزی كه بعدها از آن تعبير به تفكر التقاطی دينی شد.
حسینیه ارشاد به پاتوق بچه مسلمانها در
برابر موج وحشتناک مارکسیسم مبدل شد
4. تفسیرهای التقاطی و غیرمتدیک از دین:
تفسیرهای بهاصطلاح مذهبی فرقانیها هم التقاطی بود و هم دلبخواهانه. سران و مفسران (!) فرقان، هم تحت تاثیر شدید مارکسیسم به دنبال «انقلابی کردن» دین بودند و هم اعتقادی به روشمند بودن تفسیر و لزوم کسب برخی مقدمات برای ورود به این عرصه خطرناک نداشتند. نمونه این امر را میتوان در آثار تفسیری که به عنوان «پیام قرآن» منتشر کردند و یا کتاب «توحید» دید. نگرش آنها درباره مسائل قرآنی و معنوی، يك نگرش مادی و ديالكتيكی است و همه چيز را به «انقلاب و ضد انقلاب»، «سرمايهداری» و «ضد سرمايهداری» و «زندگی در حال تحول و تكامل دائمی» نسبت میدهد. حتی «دجال» در دوره آخرالزمان را هم «امپرياليسم» مینامد.
فرقانیها كتاب توحيد و ابعاد گوناگون آن را از آن روی نوشتند كه معتقد بودند ضعف عمده تشكلها و سازمانهای انقلابی، از مشروطه تا زمان آنها، عدم وجود نوعی «آگاهی» مكتبی بوده است. بحثهای نخستين اين اثر در تعريف اسلام و توحيد است و بنا به توضيحی كه در آن آمده «خلاصهترين تعريف توحيد نمود خارجی جنگ سراسری و دايمی موجودات برای حل تضادها و راه يافتن به تكامل برتر و بالاتر است. توحيد، انديشهای است برای تعريف مسير حركت موجودات در دل اين تضادها به سوی الله كه نقطه نهايی تكامل است». اين مباحث كه در قالب تحميل برخی از تفكرات تکاملی با آيات قرآنی طرح میشود، تا پايان كتاب ادامه دارد. در اين تعاريف قيامت به عنوان «روز تحقق استعدادها» تعبیر میشود.
آقای سیدهادی خسروشاهی درباره مشی تفسیری گودرزی، رهبر گروهک، معتقد است: « اشكال اساسی كار وی اين است كه او در جای جای كتابهایی كه به نام تفسير منتشر ساخت، بهرغم ادعای استفاده از تفسير مجمعالبيان، تفسير طبری و تفسير الميزان و يا حتی ادعای تلمذ در محضر علامه طباطبائی! - من هرگز او را در جلسه درس استاد علامه نديدم - میكوشيد تفاسير شيعه را منتسب به شخصی به نام «كعب بن ابی» نمايد كه گويا يک «يهودی سرمايهدار منافق» بوده و به ظاهر اسلام را پذيرفته بود و اين را مانند يك ترجيعبند در آثار خود تكرار ميكرد.»
5. احساساتگرایی و خشونت در عمل:
كار تدوين ايدئولوژی فرقان در پايان سال 56 به اتمام رسيد. از آن پس گروه افزون بر تلاش برای پيگيری كارهای ايدئولوژيك، به تحليلهای سياسی، درك شرايط سياسی جهان و طرح استراتژی جنگ مسلحانه عليه رژيم پرداخت. همزمان نشريهای هم به نام فرقان منتشر كرد كه نخستين شمارهاش در اسفند 56 چاپ شد. بعدها پس از پيروزی انقلاب نيز نشريهای با نام «ذكر» تحت عنوان نشريه دانشآموزی از سوی فرقان انتشار مییافت.
فرقانیها به اندازهای مشی مسلحانه و چریکی را به عنوان تنها راه رسیدن به اهداف خود میدانستند که آغاز چالش این گروه با امام و رهبری نهضت اسلامی مردم هم همین بود. آنها بهویژه با مشی مسالمتجویانه امام خمینی (رحمةاللهعلیه) به مشکل برخوردند. معترض بودند که چرا مردم در لوله تفنگ ارتشیها گل بگذارند در حالی که دست آنها به خون ملت آلوده است. آنها همان قدر که میخواستند با اندیشه التقاطی خود، دین را از التقاط و پاکیزه کنند (!)، در مشی سیاسی و عملی خود هم میخواستند که همه چیز را با سرنیزه و خونریزی پیش ببرند و در این راه از قتل هیچکس ابایی نداشتند.
فرقان، سادهزیستی را تا اندازه فلاکتطلبی مطرح میکرد؛
یکی از دلایل ترور شهید مطهری سرمایهدار بودن بود!!
6. اندیشه فلاکت طلبی
گودرزی بيشتر بر چوپان زاده بودن خودش تاكيد میكرد و میخواست بگويد من آدمی هستم سادهزيست و بیتوقع و در عين حال فطری. شيخ حبيبالله آشوری که از عوامل تاثیرگذار بر گودرزی به شمار میآید هم در این فکر با او مشترک بود. او هم پايه تبليغاتش را بر سادهزيستی گذاشته بود و به آقای مطهری بد و بيراه میگفت. اصلا یکی از دلایلی که برای ترور آیتالله مطهری برشمرده بودند توهم اشرافیت و سرمایهدار بودن استاد شهید بود.
این ریشههای فکری که عمیقا در ذهن و فکر فرقانیها نفوذ کرده بود، گروهکی دست به اسلحه را ایجاد کرد که برای چکاندن ماشه اسلحهشان ترسی به دل راه نمیدادند. البته گروهی بر این باورند که فرقانیها افراد مومن و بااخلاصی بودند که با قصد و نیت خیر پای در مسیر مبارزه گذاشته بودند ولی در دام سادهاندیشی و تهور فرو افتادند. در هر صورت تاریخ سیاسی ما نشان میدهد که هزینه این سادهاندیشیها و بیباکیهای بیمبنا آن اندازه زیاد بوده است که تلخی و سختی خاطره و پیامدهایش فراموشناشدنی است.